– نقش سياسي لمبتون در ايران
نوشته شده توسط : رضا

بينش سياسي خانم لمبتون در مورد مسايل ايران، بي شك يك بينش استعماري است كه در واقع ميراث تفكر كرزني محسوب مي شود. آقاي دكتر جان گرني، استاد مطالعات شرقي دانشگاه اكسفورد، طي مقاله اي مستند ومهم تحت عنوان روياي استعماري اواخر قرن نزودهم : ميراث كرزن، نحوه شروع و استقرار بينش استعماري اشراف زاده انگليسي هون جرج ناتانيل كرزن را شرح مي دهد. اين مقاله بسيار ارزشممند توضيحي، است بر چگونگي تكوي سلطه دوگانه سياسي – تحاري انگلستان در نيمه اول قرن بيستم و ريشه هاي آن در اواخر قرن نزودهم، سلطه اي كه يكي از جلوه هاي آن را كنترل نفت ايران توسط انگلستان و بازپس گيري آن از سوي ايران تشكيل مي دهد. دكتر گرني در اين مقاله نشان داده است كه هر چند اساس تحول استراتژي انگلستان در منطقه خليج فارس قبل از ديدار كرزن در سال 1889 فراهم آمده بود، اما نقش او در تحقق روياي سلطه دوگانه سياسي، تجاري انگلستان در اين منطقه از هر كس ديگري بيشتر بوده است. كرزن، در وهله او لاز طريق نوشته هايش در روزنامه تايمز، ايران و قضيه ايران و در وله دوم از طريق سمتهاي سياسي مختلفي كه احراز كرد در موقعيتهايي قرار گرفت كه مي توانست بيشتر و مستقيماً سياست انگلستان در خليج فارس را صورت بندي كند. سمتهاي مهم سياسي كرزن عبارت بودند از معاونت وزارت هند در لندن، وزارت خارجه انگلستان، و سپس نيابت سلطنت هند. كرزن ودر تحليلي كه در سال 1889 م ارائه داد، با وقاحت ،اهداف انگلستان در منطقه راصريحاً ترسيم كرد. او واقعاً باور داشت كه امپراتوري انگلستان حد اعلي و اشرف دانش اداره حكومت را كه ميراث تمدن بشري است، در خود دارد و همين تلقي غلط او بود كه موجب بر آورد غلط او از مشرب ايرانيان هنگام عقد قرار داد ايران و انگلستان در 1919 م شد.

دكتر گرني در نوشته خود نتيجه مي گيرد كه كرزن به عنوا پرنفوذ ترين مدافع استعمار نو، نسلي از ماموران انگلستان در منطقه را به زير نفوذ فكري خود درآورد كه حتي مدتها پس از مرگ آن تفكر، به تقليد از اجتهاد سياسي مرده كرزن ادامه دادند. هر چند واقعيات، ضرورت اذعان به حقوق مشروع ايرانيان را نشان داد، اما آاثر طرز تفكر كرزني همچنان بر جاي ماند و في المثل در بحران نفت در سال 53-1951 م خود را نمايان ساخت و هنوز هم تيزبينان مي توانند انعكاس همان نغمه هاي شوم را در فضاي تفكر حاكم بر برخوردها و حركات خشن قدرتهاي استعماري جديد مشاهده كنند، قدرتهايي كه همچنان بخشي از فكر مديريت سياسي كرزن را در سراچه تنگ باورهاي سياسي خود جاي داده اند.[1]

خانم لمبتون نيز چون كرزن با بينش و اشرافي خويش به گونه اي با مسائل ايران مواجه مي شود كه گويي با يك شيء سرو كار دارد. بررسي اين تفكر و اين بينش غير واقع بينانه در بخش پاياني اين نوشته جاي گرفته است. در اين بخش صرفاً به كار برد عملي اين بينش سياسي توجه شده است.

الف همزيستي مسالمت آميز : توده اي نفتي توده اي روسي

بااوج گرفتن جنگ بين المللي دوم و حمله آلمان به شوروي، جامعه ايران دچار تنشهاي سياسي ويژه اي گرديد. رضاشاه كه با اتخاذ سياست بيطرفي در واقع به دنبال پيدا كردن طرف پيروز جنگ مي گشت، نتوانست در مقابل فشار متفقين ايستادگي كند. دولت انگلستان كه با شكست احتمالي ارتش شوروي، نازيسم عنان گسيخته را بالاي سر خويش مي ديد. از هي كمكي به دشمن ديروز و دوست امروز خود – شوروي – مضايقه نمي كرد. نحوه كم رساني به شوروي بحثي وبد كه متفقين تمام راههاي ممكن آن را بررسي كرده بودند و در نهايت ايران را بهترين راه براي رساندن سازو برگ نشامي به شوروي تشخيص داده بودند، چرا كه علاوه بر موقعيت استراتژيك و ويژه ايران، راه آهن شمال – جنوب كه به دستور رضا شاه احداث شده بود، به اين هدف مهم كمك مي رساند. در چنين شرايطي رضا شاه، علي رغم اين كه همچنان بر  سياست بيطرفي خود تاكيد داشت، ولي عملاً به جانب آلمان متمايل شده بود. اين سياست ، خصوصاً در شرايطي كه انگلستان و شوروي با هم متحد شده بودند، چندان عجيب و باور نكردني بود كه بعدها شاه و درباريان معتقد شدند كه نقشه اي براي گمراه كردن رضا شاه در بين بوده و منصور مامور بوده تا اين نقشه را به اجرا بگذارد. اشتباه محاسبه شاه تا آنجا پيش رفت كه همزمان با تجمع نيروهاي روسي در نزديكي مرزهاي ايران و اعزام ناوهاي انگليسي به خليج فارس، مرخصي ارتشيان را لغو كرده و به افسران خود درس جانفشاني مي دادو. نقشه خام و كودكانه رضاشاه اين بود كه بر اساس وعده هاي پيشوا، متفقين را آنقدر با ارتش پوشالي خويش سرگرم نگه دارد تا نيروهاي آلمان، شوروي را طي كرده و به بحر خزر برسند.

آخرين روز مرداد، در مانور ارتش در همدان، رضا شاه در حضور وليعهد و دولتمردان دست به سينه خود از ژنرال ژندار مستشار فرانسوي دانشكده افسري پرسيد: اين ارتش در براب رهجوم قواي بيگانه چقدر مقاومت مي كند؟ ژنرال فرانسوي فوراً جواب داد : دو ساعت قربان. شاه اخمهايش را در هم كشيد و متملقان دور و بر ژنرال ريختند كه چرا به اعليحضرت چنين جوابي داده است و او در پاسخ گفت : اين را گفتم كه اعليحضرت خوشحال شوند و گرنه دو دقيقه هم نمي توند. سرانجام در سوم شهريور 1320، ارتش متفقين به ايران حمله كرد و با فرود آمدن نخستين بمب ها در رشت و مشهد و شمال آذربايجان ، ارتش شاهنشاهي از هم پاشيد. در جنوب نيز پس از غرق شدن تنها دو كشتي جنگي، مقاومت پايان يافت و سحت سخن ژنرال فرانسوي آشكار شد.

با به وجود آمدن چنين اوضاعي، رضا شاه كه به شدت تحت فشار متفقين و نارضايتي گسترده مردمي قرار گرفته بود، چاره اي جز استعفا و واگذاري سلطنت به پسرش نديد. اما در اين راه نيز مشكلاتي جدي وجود داشت. در واقع اساس سلطنت عاجزمانده و حتي جاه طلب ترين رجال از پذيرفتن رياست دولت خودداري مي كردند. رضا شاه براي رهايي از اين بحران، جز تمسك به محمل علي فروغي (ذكاءالملك) كه شش سال قبل با فرياد زن ريش دار او را از دربار بيرون انداخته بود، راهي به نظرش نرسيد.

در مباحقه طولاني آن دو، قرار بر اين شد كه رضا شاه استعفا دهد و فروغي با سياست و تدبيري كه داشت پسرش را بر سر كار آورد تا تمام آرزوهاي ديرينه اش به يك باره بر باد نرود. بدين ترتيب مقدمات انتقال سلطنت فراهم شد و در روز 26 شهريور ماه 1320 محمد رضا پهلوي در مجلس شوراي ملي سوگند سلطنت را چني قرائت كرد : به كلام الله مجيد و آنچه نزد خدا محترم است سوگند ياد مي كنم كه قانون اساسي مشروطيت ايران را نگهبان بوده، منظوري جز سعادت و عظمت دولت و ملت نداشته باشم. و افزود كه اگر در گذشته اجحافي شده باشد، بر طرف و جبران خواهد شد.

فرداي آن روز مردم به شادماني و پايكوبي پرداختند و با عنوان «دمي آب خوردن پس از بدسگال» خشم و نفرت خود را به ديكتاتور نشان دادندو. روشنفكران به شعف آمده بودند و در صدد بهره گيري از آزادي نسبي ايجاد شده، بودند سفارتخانه ها نيز در صدد بهره گيري از اين فضا بودند.

اندكي پس از اين تاريخ، يعني در 7 مهر ماه 1320 با قيمانده اعضاي پنجاه و سه نفر زير نام سليمان ميرزا اسكندري گرد آمدند و حزب توده را تشكيل دادن و اعضاي هيئت مركزي موقت را به اين شرح تعيين نمودند: سليمان ميرزا اسكندري، عباس اسكندري، شيخ محمد يزدي، ايرج اسكندري، رضا روستا، دكتر مرتضي يزدي، دكرت رضا رادمنش، عبدالحسين نوشين، دكتر محمد بهرامي، بزرگ علوي، علي امير خيزي.[2] اين گروه تصويب كرد كه روزنامه اي به نام مردم مواضع حزب را اعلام نمايد و بدين ترتيب نخستين شماره اين روزنامه در 11 بهمن ماه 1320 به سردبيري عباس نراقي و هيئت تحريريه مركب از مصطفي فاتح، ايرج اسكندري، بزرگ علوي و انور خامه اي منتشر گرديد و در سر مقاله خود نوشت : ما معتقديم كه افكار سوسياليسم و كمونيسم، زاييده شرايط اجتماعي خاص است كه در ايران وجود ندارد، اگر روزي حزب كمونيست  در ايران به وجود آيد ، آن حزب قطعاً حزب توده نخواهد بود. پس از لسه اي كه در خانه سليمان ميرزا اسكندري، تشيل شد و به انتشار روزنامه ارگان حزب انجاميد، حزب توده با استفاده از سكوت توام با رضايت سفارت انگلستان، مشغول كار شد و به زودي به چنان تشكيلات منسجمي دست يافت كه در صحنه سياسي كشور، نقش تعيين كننده اي يافت. در دوران دولت سهيلي، نخستين كنفرانس ايالتي حزب توده بر پا شد. برنامه از پيش تعيين شده حزب كه توسط كرملين تصويب شده بود، اين بود كه حزب به پيروي از سياست دولت شوروي كه متحد با انگلستان بود، در هماهنگي كامل با سفارت انگليس در تهران عمل كند و هيچ جا در پاي رقيب نپيچد. اين سياست باعث مي شد كه حزب توده تقسيم كشور را به دو منطقه نفوذ بين شوروي و انگلستان بپذيرد و مانعي بر سر راه پيوستن حزب «همرهان سوسياليست» با حزب توده وجود نداشته باشد، همرهان سوسياليست را مصطفي فاتح عضو عالي رتبه شركت نفت جنوب، با پول شركت انگليسي به وجود آورده بود. اصطلاح توده اي نفتي نيز از همين جا زاده شد. چند روايت از رهبران سابق حزب توده، نحوه همكاري بين انگليس و شوروي و عوامل آنها در  ايران را بهتر مي نماياند. خامه اي نقل مي كند : نخستين كاري كه براي من و طبري (پس از آزادي از زندان) پيدا شد، در شركت نفت ايران و انگلستان بود. بزرگ علوي اين كار را به وسيله مصطفي فاتح پيدا كرده بود. خود علوي با آن كه مي توانست به شغل سابقش يعني تدريس زبان آلماني در هنرستان صنعتي بر گردد، اما چون حقوق آن چندان زياد نبود يا به علل ديگر ترجيح داده بود شغل ديگري را كه فاتح براي او يافته بود بپذيرد. فاتح كه پيش از دستگيري پنجاه و سه نفر، آشنايي مختصري با علوي داشت، پس از سوم شهريور علاقه فراواني به دوستي با او و ساير روشنفكران پنجاه و سه نفر نشان مي داد،  چون همكاري انگليس و شوروي ايجاب مي كرد كه ميان هواداران آنان نيز همكاري ايجاد شود. فاتح از طريق علوي با برخي از اين روشنفكران مانند ايرج اسكندري، دكتر يزدي و عباس نراقي آشنا شد. علوي به كمك فاتح به معاونت ميس لمبتون رئيس «ويكتوري هاوس» منصوب گرديد. ويكتوري هاوس يا خانه پيروزي، مركز تبليغاتي و سياسي انگليسي ها در ايران بود كه آن را به تقليد از «بوان هاوس» يا «خانه قهوه اي» مركز تبليغات سياسي آلمان هيتلري، تاسيس كرده بودند و در تمام دوران جنگ نقش بسيار مهمي نه تنها در سياست ايران بلكه در منطقه به عهده داشت. انگليسي ها، يكي از زبردست ترين عناصر فعال خود يعني خانم دكرت آ.ك.س. لمبتون را به رياست اين مركز برگزيدند و اين خانم نشان داد كه به بهترين وجهي از عهده انجام اين ماموريت خطير بر مي آيد. كساني كه كتاب معروف لمبتون را به نام «مالك و زارع در ايران» كه به فارسي هم ترجمه شده ، خوانده يا كتابهاي ديگر او را در باره «اصلاحات ارضي در ايران» ديده اند، به خوبي دريافته اند كه اين زن چه اطلاعات عميقي در باره كشور ما دارد. باري، علوي به معاونت ميس لمبتون منصوب شد و ظاهراً حقوق خوبي در حدود پانصد تومان كه در آن زمان دو برابر حقوق يك نماينده مجلس و بيش از حقوق يك وزير بود مي گرفت، در حالي كه عضو كميته مركزي حزب توده هم بود! علوي به طبري و من گفت كه با فاتح صحبت كرده و او موافقت كرده است كه ما را در شركت نفت با حقوق مكفي استخدام كند . من پيشنهاد او را رد كردم، چون معتقد بودم كه شركت نفت يكي از ابزارهاي عمده سياست استعماري انگليس در ايران است و انسان نمي تواند هم انقلابي باشد و هم مستخدم كمپاني نفت انگليس. اما طبري اين پيشنها را پذيرفت و با ماهي 300 تومان در شركت نفت استخدام شد. كاري كه آقاي طبري در شركت نفت انجام مي داد، عبارت بود از مديريت يك نشريه هفگي كه اداره اطلاعات شركت نفت انتشار مي داد به نام «تفسير وقايع هفته» يا چيزي شبيه آن. هدف اين نشريه، در واقع توجيه سياست انگلستان در ايران بود. سرمقاله هاي آن را معمولاً فاتح يا روساي انگليسي اداره اطلاعات مي نوشتند و طبري آنها را از نظر ادبي تصحيح مي كرد. ساير مطالب نشريه را طبري يا خود مي نوشت و ترجمه مي نمود يا نوشته ديگران را تصحيح و تنظيم مي كرد. به هر حال از كار و شغل خويش راضي به نظر مي رسيد و اين كار را با وجود مخالفت آرداشس و دكتر بهرامي همچنان ادامه مي داد تا دو سال بعد كه انيها شغل ديگري در آژانس تاس براي او يافتند.[3]

طبري روايت بي پرده تري از اين همكاري دارد. وي مي گويد  :... تصميم همكار يرا دولتهاي شوروي و انگليس در دوران ورود ارتشهاي خود به ايران گرفته بودند و اجراي اين تصميم از جانب شوروي به حزب توده ابلاغ گرديد و از جانب انگلستان به فاتح مراجعه شد.



[1] - جلالي، احمد، كرسي زبان و فرهنگ ايران در دانشگاههاي انگلستان مجله نامه فرهنگ، سال اول، شماره اول، پاييز69، ص 73، همچنين.

[2] - عاقلي، باقر، روزشمار تاريخ ايران، ج1، گفتار، تهران، 1369، ص 238.

[3] - خامه اي، انور، پيشين، ص 34.





:: بازدید از این مطلب : 13
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 7 تير 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: